سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فاطمه صغرا و مسأله حجاب
«از گرسنگی، تشنگی گله و شکایت نداشتند، بلکه از اینکه پرده حجاب از چهره پاکشان با بی‌شرمی برداشته شده است، گله می‌کردند. »علامه مجلسی در بحارالانوار، حادثه ای را از زبان فاطمه صغرا دختر امام حسین(ع) به این مضمون نقل می کند:«جلوی خیمه ایستاده بودم و بر بدن پدر و اصحابش که قطعه قطعه شده بودند و مانند گوشتهای قربانی بر زمین ریخته بودند و اسبها بر بدنهای آنان می تاختند، نظر می کردم و فکر می کردم که بنی امیه بعد از کشته شدن پدرم با ما چگونه رفتار می کنند؟ آیا ما را می کشند؟ اسیر می کنند؟ ... ناگهان مردی را دیدم بر اسبی سوار است و با ته نیزه، زنان را می راند و آنان به یکدیگر پناه می برند، و چادرها، مقنعه ها و ... آنها گرفته شده است و فریاد وا محمداه، وا علیاه، وا جداه، وا ابتاه و ... بلند است. قلبم فرو ریخت و بدنم به لرزه افتاد. از ترس او شروع کردم به این طرف و آن طرف به دنبال عمه ام ام کلثوم دویدن. در همین حال ناگهان دیدم که آن سوار به طرف من آمد. با سرعت تمام پا به فرار گذاشتم. فکر می کردم از دست او نجات می یابم.. دیدم به طرف من می آید. از خود بی خود شدم. ناگهان ته نیزه او به کتفم خورد. با صورت به زمین خوردم. مقنعه ام را کشید، پرّه گوشم را پاره کرد و گوشواره هایم را برد و خون بر گونه هایم جاری شد و آفتاب بر سرم می تابید. او به طرف خیمه ها برگشت و من بی هوش شدم. ناگهان عمه ام را دیدم که در کنار من قرار گرفته و گریه می کند و می گوید: بلند شو برویم ببینیم بر سر خواهران و برادر بیمارت چه آمده است! بلند شدم و گفتم: «یا عمتاه! هل من خرقة استربها رأسی عن اعین النظّار؟ فقالت: یا بنتاه و عمتکِ مثلکِ، فرأیتُ رأسها مکشوفة و متنها قد اسود من الضرب».(5)«ای عمه! آیا پارچه ای هست که سرم را از دید تماشاچیان با آن بپوشانم؟ فرمود: عزیزم عمه تو نیز همانند توست. نگاه کردم دیدم سرش برهنه است و دستش از کتک سیاه شده است. وقتی به خیمه برگشتیم دیدم خیمه و آنچه در آن بوده غارت شده و برادرم علی بن الحسین با صورت روی زمین افتاده و از شدت گرسنگی، تشنگی و مرض، طاقت نشستن ندارد. با مشاهده حال او، ما بر او می گریستیم و او بر حال ما می گریست.آری، فاطمه صغرا که تا آن لحظه گرسنه و تشنه بود و پس از شهادت امام حسین(ع) کسی به او و دیگر بازماندگان، آب و غذا نداد بلکه خیمه های آنان را آتش زدند و آنان با حالت تشنگی فرار می نمودند، برخی نیز زخمی شده بودند ولی با این حال فاطمه صغرا(س) با عمه اش شکوه از تشنگی و گرسنگی نکرد بلکه در اولین لحظه که به هوش آمد درخواست پارچه ای برای پوشش خود نمود.
منبع:
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=4020&MagazineArticleID=22707


نوشته شده در  دوشنبه 90/9/28ساعت  2:14 عصر  توسط  
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فقط روزی یه دونه
بازی ها جدّی گرفته شده وجدّی ها بازی
از گرسنگی، تشنگی گله و شکایت نداشتند، بلکه از اینکه پرده حجاب از
رابطه من و خدا - سختی های زندگی
اگه امام الان کنارت بود
نگاه
حواست جمع باشد
آخر خوبی ها
اگر دعا کنم چه می شود
بر ضریحت ای امام مهربان
نظر امام خمینی (ره) درباره موسیقی
خانواده! خانواده! خانواده!
مَحَبَّةً مِنِّی‏
دو نوع آرامش در قرآن داریم یک آرامش مادی و آرامش معنوی
عین ا... الناظره
[همه عناوین(80)][عناوین آرشیوشده]