• وبلاگ : زندگي
  • يادداشت : اول عشق وعاشقي نگاهه
  • نظرات : 9 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام بزرگوار.مطلب زيبايي بود. منم با اين مطلب بروزم.خوشحال ميشم نظرتونو بدونم:

    شايد براي خواندن يک مطلب بلند بالا و مفصل حوصله نداشته باشيد بنابرين سعي مي کنم خلاصه بنويسم:
    من امروز خيلي ناراحتم، دلم شکسته، بغض دارم، براي چيزي که شنيدم در مورد نابودي يک خانواده، در مورد از هم پاشيدن بناي يک عشق.
    ببخشيد که آرامش و صبري که بتوانم اين بحث را بصورت منظم برايتان برگزار کنم ندارم.
    من به حال جامعه اي افسوس مي خورم که حدود الهي را رعايت نمي کند. من به حال مردان و زناني افسوس مي خورم که بي آنکه بدانند روز به روز سرمايه عشق و توجه به کانون خانواده
    را از دست مي دهند. به حال زنان و دختراني افسوس مي خورم که با جلوه هاي شيطاني در کوچه و خيابان شهرمان به اين و آن گناه و غفلت تعارف مي کنند.
    من به حال آن عشق هاي پاکي افسوس مي خورم که ساقه ساقه مي بالد و شاخه شاخه سايه مي گستراند و گرمي خانه هاي بندگان خدا مي شود اما درين آشفته بازار با اندک غفلتي تباه مي شود و نابود.

    پاسخ

    سلام