موضوع: عوامل بازدارنده از گناه (2)
تاریخ پخش: 11/07/87
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
... بحث گناه و عوامل بازدارنده بود که یکی از آنها ایمان بود، ایمان به حضور خدا، ایمان به آگاهی پیغمبر، اهل بیت، ایمان به آگاهی و شهود ملائکه، ایمان به اینکه تجسم خود عمل در قیامت ظاهر میشود، راجع به این صحبت کردیم.
ادامهی بحث عوامل بازدارنده از گناه. یکی از آنها مسئله ایمان بود که گفتیم، ایمان به حضور خداوند! حضور خداوند و شهادت پیامبر(ص) گفتیم و اهل بیت او گفتیم و فرشتگان گفتیم و زمین گفتیم و زمان گفتیم و اعضاء گفتیم و دومین از عوامل را الان میخواهیم بگوییم.
1- اقامه نماز، عامل بازدارنده از گناه
دومین از عوامل بازدارنده مسئلهی نماز است. نماز انسان را از گناه بازمیدارد. قرآن هم تصریح کرده است. از آن آیههایی که همهی ایرانیها تقریباً حفظ هستند. نصفش را من میخوانم، نصفش را با هم بخوانید. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/45) نماز آدم را حفظ میکند. مثل عمامه که آدم را حفظ میکند از اینکه در خیابان ندود. یک آخوند در خیابان نمیدود. لباس سفید آدم را حفظ میکند. آدمی که لباس سفید پوشید، دیگر در زمین زغالی نمینشیند. یک آدم تحصیلکرده، هیچ وقت حرفهای بیادبی بلند در خیابان نمیزند. میگویند... تو دکتری، مهندسی، حرفهای هرزه با صدای بلند و در خیابان؟ یعنی خود لباس آدم را حفظ میکند. حتی کاشیکاریهای مسجد. اگر دو نفر خواسته باشند حرفهایی را با هم بزنند که نباید بزنند، کنار خیابان می ایستند و حرف میزنند، یک مرتبه میگویند: هیس! اینجا مسجد است، برویم آن طرفتر! یعنی اصلاً سر در مسجد « ... تَنْهى عَنِ الفحشاء ...» سردر مسجد. این نمازهای ما خیلیهایش پوک است. اما همین نماز پوک اثر دارد.
قصهای را نقل میکنند که یکی عاشق دختر شاه شد. گفتند بابا آخر شاه که دخترش را به تو نمیدهد!!! گفت: حالا دیگر دوستش دارم. بالاخره یک نفر دلش به حال این سوخت و گفت: پس یک کاری بکن! برو در بیابان و در یکی از این غارهای کوه، مشغول مطالعه و یا عبادت شو، من گاهی که شاه میآید بیرون شهر برای گردش و نمیدانم شکار، میگویم یک جوان عابدی و راهبی است، و میآورمش و بالاخره میگویم که اگر می خواهی عنوان مذهبی پیدا کنی، بیا و دخترت را به این بده، حالا فوقش فقیر است، برایش خانه میخریم، یا فرشهای خانهاش را عوض میکنیم، سر و سامانش میدهیم. تو شاه هستی. ولی اگر یک دخترت را به یک جوان مذهبی بدهی، عنوان مذهبیات هم بالا میرود. این جوان هم به عشق دختر شاه رفت و مشغول شد و آن رابطی هم که بنا بود شاه را دم غار ببرد، یک روز که همراه شاه و جزء هیأت همراه به شکار رفتند، قصه را به شاه گفت و شاه گفت خوب برویم و او را ببینیم. حالا که در بیابان آمدهایم، غار نزدیک است. شاه را دم غار بردند و این جوان هم نماز میخواند، تا گفت: «السلام علیکم...» گفتند اعلی حضرت تشریف آوردند، اصلاً نگاه به اعلی حضرت نکرد و دومرتبه گفت: «الله اکبر» ایستادند، نماز دوم! باز نگاه به شاه نکرد و گفت: «الله اکبر» هی نماز خواند و شاه گفت خوب بس است، ولش کن برویم. این دلال ناراحت شد که ما با چه زحمتی شاه را به دم غار بردیم، ولی این اعتنایی نکرد و شاه قهر کرد. به جوان گفت که چرا چنین کردی؟ گفت: نماز من تا آن وقتی که شاه بیایید، پوک بود، یعنی نماز میخواندم ریایی که شاه دم غار بیاید و مرید من شود و دخترش را به من بدهد. من دیدم نماز پوک اینقدر زور دارد که شاه را به غار میکشد، گفتم پس چرا نماز واقعی نخوانم؟ تا آمدن شاه نمازم مصنوعی بود، وقتی دیدم پوکش اینقدر زور دارد، گفتم پس واقعیاش چقدر زور دارد؟ از آنجا دیگر تصمیم گرفتم که نماز واقعی بخوانم. پیش پدر شاه!
2- آثار نماز، به مقدار توجه به نماز
حالا بویی از اسلام به ما خورده است. شما نگاه کن، روز به روز، خوب خیلی لطف خداست، یک کشوری که ... شما نمیدانید حالا لابد شنیدهاید دیگر، حتماً بارها شنیدهاید، قانونی در ایران تصویب شد که اگر یک آمریکایی که در ایران است، در صورت شاه تف انداخت، شاه حق شکایت ندارد. یا قوهی قضائیه ایران حق دخالت ندارد. اگر خواستند تنبیهش کنند، باید برود آمریکا و آنجا... یعنی پستترین آدم اگر بزرگترین جسارت را به بالاترین شخصیت ایرانی بکند، ایران ظرفیت و لیاقت محاکمه ندارد. اینقدر ما تحقیر شده بودیم. الان آمریکا هر جا میرود تحقیر میشود. در ایران که تحقیر شد، در عراق تحقیر شد. در افغانستان تحقیر شد. در ماجرای لبنان تحقیر شد. هر جا که میخواهد نمیشود. تازه این بوی اسلام است. پوست اسلام است. حالا اگر اسلام واقعی باشد.
خود همین نمازهای شکسته و پکستهای که میخوانیم خیلی اثر دارد. بالاخره وقتی آدم نماز میخواند نمیتواند دزد باشد، چون لباسش غصبی است. آبش و مسکنش باید همه حلال باشد. لقمهای که میخورد، خوب اگر زکات ندهد، نمازش قبول نیست. مجبور است که زکات بدهد. خمس ندهد، نمازش گیر پیدا میکند، خوب مجبور است خمس بدهد. اگر به زنش یا شوهرش جسارت کند، نمازش قبول نیست. پس مجبور است هسمرداریاش هم خوب باشد. یعنی خود نماز «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» است.
در نماز وقتی گفتی «الله اکبر» تو بزرگی! وقتی آدم به خدا گفت: تو بزرگی! دیگر کس دیگری بزرگ نیست. همه عبد او هستند. وقتی گفتیم: «مالِکِ یَوْمِ الدِّین» (فاتحه/4) خدایا مالک قیامت تو هستی، دیگر ما معاد را فراموش نمیکنیم. وقتی گفتیم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» (فاتحه/6) دیگر دنبال هر خطی نمیرویم. به هر حال وقتی رو به قبله ایستادیم، دیگر شرق و غرب، قبلهی ما نیست. وقتی گفتیم: «إِیَّاکَ نَعْبُد» فقط بندهی تو، نه بندهی شرق و نه بندهی غرب! «إِیَّاکَ نَسْتَعِین» (فاتحه/5) فقط از تو کمک میخواهیم. نه کمک از شرق و نه کمک از غرب! کلمات نماز، آداب نماز، خیلی ... این دومین عامل!
سومین عامل روزه است. که راجع به روزه هم در همین بحثهای ماه رمضان مفصل گفتم و دیگر طولش نمیدهم.
3- نقش انفاق، خمس و زکات در امنیت اقتصادی
مسئلهی انفاق و خمس و زکات! قرآن میگوید که پول بدهید. بعد میگوید: «لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة» (بقره/195) اگر انفاق نکنید، خودتان را به هلاکت انداختهاید. یکی از معانیش این است که وقتی انفاق نکنید، فقرا، فقر به ایشان فشار میآورد، عصبانی میشوند و بلند میشوند و سرمایه را از سرمایهدار میگیرند. مثل بچهای که اگر پول به او ندهید، ممکن است بچهات آلوده بشود، از دیگران پول بگیرد، از کیسهات بردارد، عقدهای بشود... بچهات را تأمین کن، که بچهات ... خوب بچهای که در خانه محبت نبیند، همهاش مادرش میگوید: برو گمشو! خفه شو! پدرش میگوید: برو گمشو! خفه شو! خوب بچهی تحقیر شده را اگر در بیرون یک بستنی به او بدهند، گولش میزنند. چون در خانه محبت ندیده است ... این آهک را چرا آب که میریزی متلاشی میشود؟ از بس این آهک را پختهاند هیچ آب در آن نیست. تا به آب رسید، قدرت ندارد و متلاشی میشود. آدمهایی هستند که محبت ندیدهاند و در بیرون اگر کمی محبت به ایشان شود، خودشان را میفروشند، فکرشان را و چشمشان را و ...
آیهی قرآن است. میگوید که انفاق کنید و به فقرا برسید که اگر نرسید نابود میشوید. یا آهِشان و یا قیامشان. یا بلند میشوند و قیام میکنند و اصلاً مالکیت شما را زیر سؤال میبرند ... از کجایش آورده است؟ یا مالکیت شما را زیر سؤال میبرد، یا دست به سرقت میزند، یا تو را میکشد، یا مالت را میدزدد، و اگر هم خیلی آدم خوبی باشد، آهش تو را میکشد.
امر به معروف و نهی از منکر! از عوامل بازدارنده است. یک کسی یک کاری میخواهد بکند، هی بگوییم: نکن! نکن! بفرما! آفرین! بالاخره امر به معروف، تشویق و توبیخ از عوامل بازدارنده است.
4- حرص در جمع آوری اموال، مایه گرفتاری و گناه
دوری از حرص! بسیاری از گناهان به خاطر حرص است. چون حرص دارد، کم فروشی میکند و مال جمع میکند و از او میگیرد و از او میگیرد و از او میگیرد و ... حرص است. اگر ما معتقد باشیم به اینکه رزق ما این است که از گلوی ما پایین میرود. خیلیها پول دارند ولی از گلویشان پایین نمیرود.
یک کسی یک سیب برداشت و گفت من با این سیب آبروی امام صادق را میریزم. گفتند: چه کار میکنی؟ گفت: من میگویم ای امام صادق! رزق من هست یا نه؟ اگر گفت رزقت هست، لگد میکنم. اگر گفت رزقت نیست، میخورم. هرچه امام گفت، من ضدش را انجام میدهم. آن وقت آبروی امام میریزد و امام رسوا میشود. گفتند: باشد. سیب را برد پهلوی امام صادق و گفت: آقا این رزق من هست یا نه؟ امام هی به این سیب نگاه کرد و یک خورده هم به قیافه ایشان نگاه کرد. نگاه به سیب، نگاه به قیافه. نگاه به سیب، نگاه به قیافه. بعد فرمود: اگر از گلویت پایین رفت، معلوم میشود که رزقت بوده است. این فکری بود که چه کار کند؟ یعنی گاهی وقتها حرص میزند و پول هم جمع میکند، اما از گلویش پایین نمیرود. رزقش نیست. رزق این نیست که آدم دارد. داشتهها رزق نیست. کامیابیها رزق است. خیلیها دارند و کامیاب نیستند، خیلیها ندارند و کامیاب هستند. و لذا شما بگو: خدایا یک همسر خوب به من بده! نگو خدایا پولم بده، که همسر خوب پیدا بشود. خوب! به خدا بر میخورد. چون خیلیها هستند بدون پول همسر خوب گیرشان میآید، خیلیها بهترین جهازیه را درست میکنند، بهترین خانهها را هم میسازند، همسر خوب گیرشان نمیآید.
حدیث است. اینکه من گفتم حدیث است. حدیث داریم که برای خدا تکلیف روشن نکنید، که خدایا: «اللهم ارزقنی مالا لاحجه» پولم بده که بروم مکه! به توچه؟ بگو: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَام» خدایا حج میخواهم بروم. خیلیها بیپول مکه رفتند و خیلی پولدارها مکه نرفتند. حدیث داریم چیزی را که از خدا میخواهید، واسطهاش را از خدا نخواهید. چون تو فکر میکنی که پول آدم را مکه میبرد. تو مکه بخواه. بگو خدایا به من عزت بده! خوشی به من بده! نگو خانهام بده که خوش باشم. چون خانه را به تو میدهد و هر روز یک گوشهاش خراب میشود، یا دزد میآید و یا همسایه بد گیرت میاید. ممکن است ...
ما باید بندگی کنیم، خدا خدایی کند. گیر ما یک چیز است و آن اینکه بندگی خودمان را فراموش میکنیم، و خدایی را یاد خدا میدهیم. میگوییم ببین! حواست را جمع کن، هر چه من میگویم گوش بده، اگر میخواهی خدای خوبی باشی هان! همچین کن، بعد همچین کن، بعد همچین کن ... بندگی خودمان را فراموش میکنیم، خدایی را یاد خدا میدهیم. خدا میگوید: اینرا ببین! بندگی خودش را بلد نیست، دارد خدایی را یاد من میدهد. شما آنچه را که از خدا میخواهی، بگو: خدایا عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت، کمال، خدایا به من علم مفید بده! نگو خدایا کتابهایم نو شود که درسها را خوب بخوانم. چون خیلیها کتابهایشان نو است و 16 تجدیدی دارند. و خیلیها هم با کتاب کهنه نمره بیست میگیرند. حدیث داریم که ابزار را از خدا نخواهید. خودش را از خدا بخواهید. خدایا یک همسر به من بده که دوستش داشته باشم. نگو: خدایا خوشگلترین دخترها زن من باشد. یک وقت میبینی خوشگلترین دخترها زنت شد، اما نونت عزا شد. دختر زیباست، اما 101 عیب دارد. یا حوادثی پیش میآید که با اینکه زیباست، با خوشگلترین زندگیات شیرین نیست. «وَ جَعَلَ بَیْنَهما مَوَدَّةً وَ رَحْمَة» برای عروس و داماد میگوید: مودت و رحمت! خوب دوری از حرص!
گذشت! یکی از عوامل بازدارنده گذشت است. آقا! بگذر دیگر. نه! سیلی زده است، میخواهم حالیش کنم. میخواهم به او بگویم که یک من ماست چقدر کره دارد. میخواهم گربه را دم حجله بکشم. میخواهم زهر چشم بگیرم. این حالت انتقام باعث میشود که آدم دست به گناه بزند. یک سری از گناهها بر اثر کینه و انتقام است. ببینید اینها مادر گناه است. حرص مادر یک سری از گناهان است. کینه مادر یک سری از گناهان است. بگذر!
5- قناعت، عامل دوری از گناهان اقتصادی
یک سری از عواملی که از گناهان حفظ میکند، قناعت است. بسیاری از گناهان بخاطر اسراف است. اسراف گناه کبیره است. – به فتوای حضرت امام رضوان الله تعالی علیه - و اگر آدم در زندگیاش قناعت داشته باشد و زهد داشته باشد ... مثلاً قناعت نمیکند و میخواهد تجملات داشته باشد، چون قناعت ندارد دست به تجملات میزند، تجملات پول میخواهد، وام میگیرد، وام که میگیرد سود روی آن میآید، بعد سودش را نمیتواند بدهد و یک وام دیگر از این میگیرد و به او میدهد، از او میگیرد و به او میدهد و همینطور هی در خودش... چی هست که میگویند فروشگاههای زنجیرهای! قتلهای زنجیرهای بود!!! حالا گناهان زنجیرهای. گناهان زنجیرهای! بابا همینطور که نشستهایم، بنشینیم و زندگی کنیم، نهخیر! من خواهرم چنین شده است، داداشم، پسر عمویم، من چه چیزم از آنها کمتر است؟ تو مگر مرد نیستی؟ بلند شو و برو! وادار میکند و هی گناهان زنجیرهای پیش میآید. این هم مهم است.
یادم نمیرود، داماد که شدم، یکی از بستگان گفت که شما که میخواهی خانوادهات را بیاوری، عروس بیاوری، بلند شو و برو بازار کاشان و مقداری قالی بگیر و دور خانه را قالی آویزان کن! گفتیم: باشد. خوب تازه هم عمامه گذاشته بودیم و 22 – 23 سالمان بود. رفتیم و در راه با خود گفتیم: حالا من بروم پهلوی تاجرهای کاشان و بگویم: آقا دو تا قالی عاریه بده، دو تا قالی عاریه بده! آن زمان هم اینقدر چیز نبود که فرش کرایه و ظروف کرایه! 40 – 50 سال پیش ... آن وقت فرش کرایه هم فرش خاکی بود و فرشی که آدم میخواهد آویزان کند، باید فرش قشنگی باشد. در راه با خودم گفتم: حالا باید بروم و من پهلوی این آقای تاجر گردن خم کنم و قالی بگیرم و بیایم دور خانه آویزان کنم، که فامیلهای خانم که عروس میآورند، پهلوی فامیلهای خانم قدم را بلند کنم. باید اینجا قدم را کوتاه کنم و آنجا قدم را بلند کنم. با خودم گفتم: نه اینجا کوتاه و نه آنجا بلند و برگشتم! گفتند: چه کار کردی؟ گفتم: جمع و تفریق کردم و نشد. برای اینکه یک جا باید خوار شدم و یک جا باید عزیز شوم، نه آنجا خوار میشوم و نه اینجا عزیز میشوم.
آقا! یک زندگی ساده داریم، با هم زندگی کنیم، حرص نزنیم. با همین زندگی ساده میشود زندگی خوبی کرد. من را وادار نکنید که وام بگیرم. در وام گرفتن باید تملق بگویم. باید مثل فنر خم شوم. شوهر شما مستقیم راه برود بهتر از این است که مثل فنر نزد هر کس و ناکسی خم بشود. وام گرفتم، باید سود بدهم. سودش را نمیتوانم بدهم، باید قسط بدهم، قسط بدهم دو مرتبه زندگیمان تلخ میشود. همینطوری که هستیم، هستیم. حالا پشت خانه ما سنگ مرمر نیست. بسمه تعالی نباشد. سقف که محکم است، بس است. نه آخر اینها به هم نمیخورد. این آینه به این دستشویی نمیخورد. این پرده به این دیوار رنگش نمیخورد. این به آنجا نمیخورد، آن به آن نمیخورد، آن به آن نمیخورد، زندگی من به خواهرم نمیخورد، زندگی آن به آن نمیخورد، همینطور روی تجملات خودمان خودمان را اذیت میکنیم. دست به یک سری از گناهان میزنیم، برای اینکه قانع نیستیم. قانع نیستیم. حرص ما را به گناه میکشاند. انتقام ما را به گناه میکشاند. دوست ما را به گناه میکشاند. ترک امر به معروف ما را به گناه میکشاند. انفاق نکردن ما را به گناه میکشاند. اینها بخشی از عوامل پیشگیری از گناه است. عزوبت ما را به گناه میکشاند. حدیث داریم که اکثر جهنمیها آدمهای عزب هستند.
«أَکْثَرُ أَهْلِ النَّارِ الْعُزَّابُ» (الفقیه/ج3/ص384) اکثر آدمهای جهنم، آدمهای بیهمسر هستند. نداشتن همسر ... همسر لباس است، آدم که لباس ندارد، سریع سرما میخورد. با یک باد سرما میخورد. همسر را قرآن میگوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) همسر برای همسر لباس است.
اجرای حدود از عوامل بازدارنده است. اگر یک کسی خلاف کرد، شلاقش بزنند، دیگر بقیه حواسشان را جمع میکنند. اینکه هر کاری میکند و کسی کاری به او ندارد ... اجرای حدود از عوامل بازدارنده است.
6- هجرت از منطقه مسکونی آلوده به گناه
هجرت از منطقهی بد از عوامل بازدارنده است. یک کسی یک جایی است و میبیند که اگر اینجا باشد، گناه میکند. بلند شود و بیرون برود. حالا چه کسی گفت شما در این مدرسه و در این دانشگاه و در این خوابگاه و در این شرکت و مزرعه و دفتر... اگر من با ایشان باشم، گناه میکنم. خوب! بلند شویم و جای دیگر برویم. چه اشکالی دارد؟ ما گاهی وقتها پهلوی یک کسی هستیم و میدانیم که این وسیلهی فتنهی من است. خوب اگر میدانی که پهلوی این باشی و گرفتار فتنه میشوی، خوب اینجا میخوابی به گناه میافتی، اینجا مینشینی به گناه میافتی، با این سوار ماشین میشوی، به گناه میافتی! چطور اگر شما بدانی که با این راننده بروی، چپهات میکند، سوار ماشینش نمیشوی؟ خوب او هم دینت را چپه میکند. اخلاقت را چپه میکند. اگر راننده ناشی خودت را چپه میکند، رفیق بد فکرت را چپه میکند. ننشین. این مجله را نخوان. این کتاب را نخوان. این فکرت را عوض میکند.
7- توجه همسران به نیازهای طبیعی و غریزی
آرایش از عوامل بازدارنده است. بعضی زنها در خانه آرایش نمیکنند، برای شوهرشان! در خانه که هستند انگار کنیزهای زمان ناصرالدین شاه هستند. تا میخواهد عروسی برود، سوپردولوکس میشود. یک مرد داشت میدوید، گفتند: کجا میدوی؟ گفت: زنم رفته است عروسی، حالا برخواهد گشت و لباس کهنههایش را خواهد پوشید، من هم میخواهم تا هنوز لباسهایش در خانه عوض نکرده است، من هم یک نگاه به زنم بکنم. یعنی زنم هر وقت لباس خوب میپوشد برای دیگران میپوشد. خوب این مرد اگر بیرون به یک زنی نگاه کرد و هوسش گرفت... یا به عکسش مرد! مرد در خانه میآید و بوی پی میدهد. حالا اگر قصاب هم هستی، دستهایت را بشوی! سیگاری است. اصلاً آدم قیافهاش را نگاه میکند، بدش میآید. به خواب کسی این قیافه نیاید. داریم که مرد باید طوری باشد که زن وقتی نگاه به مرد میکند، هواسش پرت نشود. زن خودش را طوری درست کند که مرد که نگاهش میکند، لذت بیرد. یک بار حضرت رسول(ص) خانه آمد و گفت: فاطمه جان! علی کجاست؟ - امیرالمؤمنین – گفت: آقا! بیرون است و میآید. گفت: کی میآید؟ گفت مثلاً: شاید تا چند دقیقه دیگر بیاید. گفت: تو که میدانی شوهرت چند دقیقه دیگر میآید، پس چرا بلند نمیشوی و خودت را آرایش کنی؟ بلند شو و خودت را آرایش کن! شوهرت میآید. این آرایشهای زن و شوهر برای همدیگر، همدیگر را تأمین میکنند. مثل آجری که بندهایش را میکشی، سفت میشود. زن و شوهری که آرایش نمیکنند... بعد هم گیر این است که بعضی زنهای مذهبی، فکر میکنند مذهب گفته است که این قیافه باش! ما چادر مشکی را در خیابان دوست داریم. سر کلاس چه کسی گفته است که یک خانم معلم، لباس سرمهای یا سیاه بپوشد؟ این بچه و دختر بچهی بیچاره چه گناهی کرده است که پنج ساعت باید نگاهش به این سیاه بخورد؟ رنگ سیاه برای این است که جاذبه را کم کند، در خیابان! اما سر کلاس که هیچ مردی نیست، خوب دخترها معلم را شاد ببینند. نه معلمی که حالا آرایش کند. معلمی که لااقل ... با لباس سیاه سر کلاس درست نیست باشیم. من خودم سعی میکنم، عبایم را بردارم. اگر یک عبای مشکی دوشم باشد خوب ... الان تخته سیاه را هم همه سبز کردهاند. چون میگویند نگاه به سیاه آدم را اذیت میکند. تابلوهای مدرسه را هم گفتهاند سبز رنگ باشد. قرآن یک آیه دارد که میگوید: «لَوْنُها
تَسُرُّ النَّاظِرین» (بقره/69) رنگ باید یک جوری باشد که شاد باشد. رنگ شاد باشد. یکی از عواملی که انسان را از گناه بازمیدارد این است که زن و شوهر همدیگر را تأمین کنند. خواستههای طبیعی همدیگر را بررسی کنند.
8- توجه والدین به نیازهای طبیعی فرزندان
بازی والدین با فرزندان! از عوامل بازدارنده گناه است. بچه که فاسد میشود، در کوچه رفته است و رفیق بد گیرش آمده است و فاسد شده است. اگر شما خودت او را چرخ و فلک بازی میبردید، اگر خودت میرفتی و با او بستنی میخوردی، خودت با او توپ بازی میکردی، اگر نیاز بچه را پدر و مادر تأمین کنند، لازم نیست که بچه فرار کند و برود با بچههای مردم، که بچههای مردم بعضیشان ممکن است بد باشند و بچهی شما هم بد شود.
ببینید اینها را نمیدانم حالا چند مورد شد. 12 مورد شد؟ 12 مورد اینهایی است که من نشسته گفتهام... عواملی است که انسان را از گناه بازمیدارد. – ازدواج سریع – آرایش زن و شوهر – بازی با بچه – به مجرم شلاق زدن که بقیه بترسند که خیلی هم ولنگاری نمیتوانند بکنند – هجرت از منطقه بد...
به امیرالمؤمنین گفتند: یا علی! پیغمبر به زنها سلام میکرد، شما چرا سلام نمیکنی؟ من ریشهایم که مشکی بود، سر کلاس بعضی از خواهرها میگفتند بیا و عکس بگیریم! میگفتم: معذور هستم. دیگر الان اگر یک کسی گفت میخواهم پهلویت عکس بگیرم، میگویم: بگیر! بله دیگر چون سن حسابش فرق میکند. به امیرالمؤمنین گفتند: پیغمبر به زنها سلام میکرد، شما چرا سلام نمیکنی؟ گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. او اگر سلام بکند و یک خانمی هم جواب بدهد، پیغمبر طوری نمیشود. چون سی سال و دیگر پیر شده است. اما من سی سال جوانتر هستم، نگران هستم که به یک دختری سلام کنم، دختر یک طوری جواب من را بدهد که دل من تکان بخورد. اوه ... یک جواب سلام علی را تکان میدهد؟ بله! حالا ما در ادارههایمان! بسیاری از ادارهها خانم، خانم خوشقیافه در بسته و ایشان تلفنچی است. من یک دری را باز کردم، در یکی از این ادارهها، تا در را باز کردم یک خانم خیلی خوش قیافه، گفتم: آقای مدیر اینجا هستند؟ گفت: بله! بفرمایید داخل! داخل رفتیم و از آن اتاق رفتیم یک اتاق دیگر پهلوی مدیر! به مدیر گفتم: این خانم محرم شماست؟ گفت: نه خیر! ایشان منشی ما است. گفتم که آخر با این قیافه، خانم جوان با این ... آن وقت تو در را میبندی، منشی تو است؟ گفت: من ایمانم قوی است، گفتم: پس ایمان علی ضعیف بود. چون علی گفت میترسم سلامی کنم، جوابش دل من را بتکاند، پس ایمانت خیلی از حضرت علی بیشتر است. خوب تبریک عرض میکنم. آخر خجالت هم خوب چیزی است. چرا جانماز آب میکشیم؟ نمیگویم زن در اداره نباشد. میگویم وقتی این آقای مدیر جوان است، این زن هم جوان است، این دو تا جوان دلیلی ندارد که ... حالا این خانم برود یک اتاق دیگر و تلفنچی مرد بیاید. ما گاهی وقتها فکر میکنیم که حالا... خانمها بروند اردو و پسرها هم بروند اردو... حالا حتماً با هم بروند اردو. حتماً باید با هم در یک ماشین بنشینند. حتماً باید با هم مثلاً ... مگر نمیشود زن و مرد با هم باشند با تفکیک با حفظ گناه؟ ما الان اینجا بیست و چند جلسه است که نصف سالن خواهرها و نصف سالن برادرها هستند. طوری نیست. با همه صحبت میکنیم. هیچ ... مگر نمیشود آدم سر کلاس بنشیند و گناه نکند. مگر نمیشود که مثلاً اردو داشته باشیم منهای گناه؟ اصلاً من نمیدانم چرا همه چیزهایمان را با گناه قاطی کردهایم. حتی مثلاً یک «لا اله الا الله» میخواهیم بگوییم حتماً باید یک تنبکی در آن بزنیم. بابا خوب بگو «لا اله الا الله» و این تنبک را بعد بزن. گاهی اینقدر این تنبک سنگین است که آدم این سرود را اصلاً نمیفهمد چه شد. مثل این زیرپیراهنیهایی که اخیراً در آمده است. یک مقداری به اسم... دین ما دین پر جاذبهای است. همان دینی که میگوید زن در خیابان چادر مشکی، همان دین میگوید سر کلاس چادر مشکی واجب نیست، مستحب هم نیست، بلکه اگر چشمها را اذیت کند اشکال هم دارد. سر کلاس رنگ شاد برای اینکه بچهها درس را بفهمند. پیغمبر وقتی میخواست از خانه بیرون برود، عمامهاش را در آینه درست میکرد، یک روز که آینه نبود، در ظرف آب هی عمامهاش را درست کرد. عایشه گفت: تو هم دیگر آره؟ گفت: بله! من هم دیگر آره! خوب آدم میخواهد برود بیرون، عمامهاش را درست کند. چوب مسواکش پشت گوشش بود. هیچ دندانپزشکی چوب مسواکش پشت گوشش نیست. لباسهایش را تابستان در دیگ میجوشاند. هیچ پزشکی الان روی کرهی زمین لباسهایش را در دیگ نمیجوشاند. عالیترین درجهی بهداشت، مسواک... حتی یک بار میخواست عطر بزند، عطر نداشت، به خانمش گفت: روسریات بوی عطر نمیدهد؟ گفت: چرا! گفت: روسری را که بوی عطر میدهد، به من بده! حضرت روسریاش را گرفت، - روسری خانمش را – با آب قاطی کرد، آن وقت نمدار شد و مرتب به سر و صورتش مالید که از خانه که بیرون میرود، بوی عطر بدهد. گفتند: امام سجاد کجا نماز میخواند؟ گفت: بروید و فرشها را بود کنید، آنجایی که بوی عطر میدهد، جای نمازخواندن امام سجاد است. دین ما این است. الان هیچ سوپردولوکسی پول عطرش بیش از پول غذایش نیست. اما روایات داریم که پیغمبر پول عطرش از پول غذا ولباسش بیشتر میشد. دین ما این است. یک جاهایی باید خرج کرد. امروز ظهر یک جایی بودیم خدمت برادرها... امام وقتی از نجف میخواست برود کربلا، میگفت: یک ماشین خوب! یکی از علما گفت: آقا! هیچ وقت شما خوب نمیگویی جز در ماشین. مثلاً نمیگویی یک کباب خوب! یک لباس خوب! یک خانهی خوب! یک فرش خوب! یک هندوانهی خوب! نمی دانم یک گلابی خوبى! فقط به ماشین که میرسی، میگویی یک ماشین خوب! این دلیلش چیست؟ امام فرمود که فرش بد که آدم را نمیکشد. حالا قالی نبود، موکت بود. پتوی نو نبود، پتوی کهنه بود. فاستونی نبود، کرباس بود. ما را اینها نمیکشد. اما ماشین قراضه آدم را میکشد. من نمیخواهم جانم را سر ماشین قراضه... یک جاهایی باید گفت: خوب! سوار ماشین میشوی، ماشین خوب سوار شو! پول نداری نان خالی بخور! نان خالی آدم را نمیکشد، اما ماشین قراضه آدم را میکشد. حالا امشب هر که ماشینش قراضه است، به شوهرش میگوید: دیدی قرائتی چه گفت! آخر من که حرف میزنم، آنجایی که به نفع زن است، به شوهرش چنین میکند: ببین چه میگوید. آنجایی که به نفع مردهاست، مرده به خانمش میگوید: ببین قرائتی چه میگوید. آره! هیچ به همه میگویم.
خدایا! همه عوامل بازدارنده را در جامعهی ما زیاد کن که آمارگناه کم بشود.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»حجه الاسلام قرائتی