متن کامل شعرابوالفضل زرویی نصرآباد
ای جماعت، چطوره حالات تون؟؟
قربون اون فهم و کمالات تون
گردنتون پیش کسی خم نشه
از سَر بنده سایه تون کم نشه
راز و نیاز و بندگی تون، دُرست
حساب کتاب زندگی تون، درست
بنده می شم غلام دربست تون
پیش کسی دراز نشه دست تون
از لب خنده فراری نشه
خدا نکرده، اشکی جاری نشه
باز، یه هوا دلم گرفته امروز
جون شما، دلم گرفته امروز
راست و حسینی ش، نمی دونم چرا
بینی و بینی ش، نمی دونم چرا
خلافامون، از سر اختلاف نیست
خلاف، خلافه، توش خطا خلاف نیست
فرقی نداره دیگه شهر و روستا
حال نمی دن مثل قدیما، دوستا
شاپرک ها، به نیش مجهز شدن
غریب گزا هم آشنا گز شدن
تنگ غروب که شهر، پر شد از ((رپ))
ما موندیم و یه کوچه علی چپ
خورشیده می نشست که ما پا شدیم
رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم
رفتیم و چرخی دور میدون زدیم
ماه که در اومد، به بیابون زدیم
آخ که بیابون چه شبایی داره
شب تو بیابون چه صفایی داره
شب تو بیابون خدا بساط کن
اون جا بشین با خودت اختلاط کن
دل که نلرزه، جز یه مشت گِل نیست
دلی که توش غصه نباشه، دل نیست
این در و اون در زَدَناش، قشنگه
به سیم آخر زدناش، قشنگه
دلم گرفته بود و غصه داشتم
منم براش سنگ تموم گذاشتم
نصفه شبی، به کوه تکیه کردم
نشستم و تا صبح، گریه کردم
سِجل و مدرک نمی خواد که گریه
دستک و دنبک نمی خواد که گریه
ساعت الان حدود چهار و نیمه
غصه نخور داداش، خدا کریمه
شعرم اگه سُست و شکسته بسته است
سرزنشم نکن، دلم شکسته است
آدم دلشکسته، بِش حَرَج نیست
شعر شکسته ـ بسته، بش حرج نیست
جیک جیک مستونم که بود، برادر
فکر زمستونم نبود، برادر
تا که میفته دندونهای شیری
روی سرت می شینه برف پیری
کمیسیون مرگ می شه تشکیل
دِرو می شن بزرگترای فامیل
از جمع بچه ها، بیرون باید رفت
مجلس ختم این و اون باید رفت
یه دفعه، همکلاسیها پیر می شن
همبازیها، پیر و زمین گیر می شن
الک و دولک، الا کلنگ و تیشه
تو ذهن آدما عتیقه می شه
لی لی و گرگم به هوا، دریغا
قایم باشک تو کوچه ها، دریغا
رمق نمونده تا بریم صبح زود
پیاده تا امامزاده داوود
((بی حرمتی)) با ((معرفت)) درافتاد
یه باره نسل لوطی ها ورافتاد
توی تنور خونه ها، کلوچه
بوی پیاز داغ توی کوچه
چطور شد؟ توم شد، کجا رفت؟
مثل پرنده پر زد و هوا رفت
سرزده آفتاب از پُشت بوم
ما موندیم و یه قصه نا تموم
بازم همون دوره بی سَواتی
قربون اون حرفای عشق ِ لاتی
قربون اون ((مخلصتم ، فداتم))
قربون اون ((من خاک زیر پاتم))
قربون اون حافظ روی تاقچه
قربون حُسن یوسف تو باغچه
قربون مردمی که مردم بودن
اهل صفا، اهل تبسم بودن
قربون اون دوره تردماغی
قربون اون تصنیف کوچه باغی
قربون دوره ای که خوش بینی بود
تار سبیلها، چک تضمینی بود
مردای ناب و اهل دل، نداره
شهری که بوی کاهگل نداره
بوی خوش کباب و نون سنگک
عطر اقاقیا و یاس و پیچک
بوی گلاب و بوی دود اسفند
جمع قشنگ اشک شوق و لبخند
بوی خیار تازه، توی ایوون
تو سفره ای پر از پنیر و ریحون
بوی سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه، رقص هندوونه
بوی خوش کتابهای کاهی
تو امتحان کتبی و شفاهی
قدم زدن تو مرز خواب و رؤیا
خدا، خدا، خدا، خدا، خدایا!
آی جماعت، چطوره احوال تون؟
چی مونده از صفای پارسال تون؟
نگین فلانی از لطیفه خسته است
خدا گواهه من دلم شکسته است
با خنده شماس که جون می گیرم
برای تک تک شما می میرم
حتی اگه فقیر و بی پول باشید
دلم می خواد که شاد و شنگول باشید
خونه هاتون چرا خوش آب و رنگ نیست؟
چی شده؟ خندتون چرا قشنگ نیست؟
حرفهای گریه دار نمی پسندین؟
می خواین یه جوک بگم، کمی بخندین؟
خوشا به حال اون که تو محله ش
هوای عاشقی زده به کلّه ش
کسی که قلبش اتصالی داره
می دونه عاشقی چه حالی داره
با این که سخته، باز دلنشینه
((تپش، تپش، وای از تپش)) همینه
ردّ و بدل که شد نگاه اول
بیرون میاد از سینه، آه اول
دل میگه ـ هر چی بش بگی ـ فوتینا
خواب و خوراک و زندگی، فوتینا
عاشق شدن شیدایی داره والا
((خاطر خواهی رسوایی داره)) والا
وقتی طرف تو کوچه پیدا می شه
توی دلت یه باره غوغا می شه
آرزوهات خیلی دورَن انگاری
توی دلت، رخت می شورن انگاری
صدای قلبت اون قدر بلنده
که دلبرت می شنوه و می خنده
دین و مَرام و اعتقادت می ره
اون که می خواستی بگی، یادت می ره
می خوای بگی: ((فدات بشم الهی))
می گی که: ((خیلی مونده تا سه راهی؟))
می خوای بگی: ((عاشقتم عزیزم))
می گی که: ((من عا عا عا عا، چی چیزم!))
می خوای بگی: ((بیام به خواستگاری؟))
می گی: ((هوای خوبی داره ساری))
کوزه ضربه دیده، بی تَرَک نیست
حال طرف هم از تو بهترک نیست
می خواد بگه: ((برات می میرم اصغر!))
می گه: ((تمنا می کنم برادر!))
اول عشق و عاشقی نگاهه
نگاه، مثل آبِ زیر کاهه
بین شماها عشقو می شه فهمید
از تو نگاها، عشقو می شه فهمید
عشق، اخوی، آتیش زیر دیگه
نگاه آدم که دروغ نمی گه
نگاه می گه: ((عاشقتم به مولا
به قلب من خوش اومدی، بفرما))
حضور حضرت منیژه خاتون
چطوره حال بچه گربه هاتون؟
برای اون دهان و چشم و ابرو
همیشه بنده بوده ام دعاگو
زبس که رفته عشق، توی قلبم
نوشتم اسمتونو روی قلبم
خدا گواهه تا شما نیایین
از تو گلوم، غذا نمی ره پایین
شَبا همه ش یاد شما می کنم
می رم به آسمون نیگا می کنم
شما رو مثل ((ماه)) می کِشَم هی
شبا همیشه آه می کشم هی
کسی خبر نداره از قضایا
نه جی جی و نه مامی و نه پاپا
به جای ((ماریا کَری)) و ((گوگوش))
نوار گریه دار می کنم گوش:
((قشنگترین پیرهن تو تنت کن
تاج سَر سروری تو سرت کن
چشما تو مست کن همه جا رو بشکن
الا دل ساده و عاشق من ... ))
دلم می خواد که از سر محبّت
به عشق من بدین جواب مثبت
بگین ((بله)) و گرنه دلگیر می شم
تو زندگی دچار تأخیر می شم
اگر جواب ((نه)) بیاد تو نامه ت
خلاصه قهر، قهر تا قیامت!
فدای اون که ((نه)) نمی گه می شم
عاشق یک دختر دیگه می شم
تو بی لیاقتی اگه بگی ((نه))
اِندِ حماقتی اگه بگی ((نه))
ببین تو آینه، آخه این چه ریخته؟
مثل تو صد تا توی کوچه ریخته!
تو خانمی؟ تو خوشگلی؟ چه حرفا ...
حرف زیاد نزن، برو ببینم با ااا ...
بشین عزیز، پرت و پلا نگو مَرد!
این مدلی، نمی شه عاشقی کرد
تو هر دلی، یه عشق موندگاره
آدم که بیشتر از یه دل نداره
... درسته، دیگه توی شهر ما، نیست
دلی که مثل کاروانسرا نیست
بازم همون دلای بچگی مون
دلای با صفای بچگی مون
یه چیز می گم، ایشالا دلخور نشین
قربونِ اون دلای تک سر نشین!
این روزا عُمر عاشقی دو روزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته روی میز من، یه پوشه
که اسم عشق های بنده، توشه
زری، پری، سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دو لیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه، گندمی و زاغی
بلوند و قهوه ای و پر کلاغی ...
هزار خانومند توی این لیست
با عده ای که اسم شون یادم نیست!
گذشت دوره ای که ((ما)) یکی بود
((خدا)) و ((عشق)) آدما، یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
می رسه اینترنتی و ایمیلی!
شیرین می ره می شینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجت آباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس، نیازی به کمند نیست
تو کوچه، غوغا می کنند و دعوا
چهار تا یوسف، سر یک زلیخا!
نگاه عاشقانه، بی فروغه
اگه می گن ((عاشقتم)) دروغه
تو کوچه های غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما، جماعت!
کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی، کنار چشمه؟
کجا شد اون به شونه تکیه کردن
کنار جوبِ آب، گریه کردن؟
دلای بی افاده، یادش به خیر
دختر کای ساده، یادش به خیر
من از رکورد عشق در خروشم
اگه دروغ می گم، بزن تو گوشم
تو قلب هیشکی، عشق بی ریا نیست
حُجب و حیا تو چشم آدما نیست
کُشته دلبرند و ارتباطش
فقط برای برخی از نکاتش
پرنده پَر، کلاغه پَر، صفا پَر
صداقت از وجود آدما، پَر
دلا، قسم بخورـ اگر که مردی ـ
که دیگه گِردِ عاشقی نگردی
ما توی صحبت رُک و راستیم داداش
عشق اگه اینه، ما نخواستیم داداش
حالِ کذایی به شما ارزونی
عشق ریایی به شما ارزونی
زدم تو خال تون دوباره، آخ جان!
حسابی حال تون گرفته شد، هان؟!
اینا که من می گم همه ش شعاره
عشق و محبّت، شاخ و دم نداره
مُهم، فقط نحوه ارتباطه
اینه که این قَدَر سرش بساطه
ناز و ادا، همیشه بوده جونم!
حُجب و حیا، همیشه بوده جونم!
آدمو تو فکر و خیال گذاشتن
وقت قرار، آدمو قال گذاشتن
وعده این که: ((من زن تو می شم
وصله چاک پیرهن تو می شم))
حرفای داغ و پخته و تنوری
چه از طریق نامه یا حضوری
همیشه بوده توی عشق، حاضر
همینه دیگه خُب، به قول شاعر:
با اون همه قد و بالا تو قُربون
((با اون همه قول و قرار و پیمون
که با من غمزه داشتی، رفتی))
تو کوچه تون باز منو کاشتی، رفتی!
چقدر مونده بی حساب و کتاب
نامه لاکتاب مون بی جواب
چقدر وعده های بی سرانجام
چقدر توی کوچه، عرض اندام
چقدر حرفای عاشقانه
چقدر آه و ناله شبانه
چقدر گریه های توی پستو
چقدر وصف خطّ و خال و ابرو
چقدر دزدکی سرک کشیدن
چقدر فحش و ناسزا شنیدن!
چقدر خوابهای خوب و شیرین
چقدر، بعد خواب، ناله ـ نفرین!
خلاصه، عشق و عاشقی همین هاست
اما تو تعریفش همیشه دعواست
اگر دلت تپید و لایق شدی
عزیز من، بدون که عاشق شدی!
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شکل ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دل شکسته
قربون اون دستای پینه بسته
مردای ده، مردای کاه و گندم
مردای ده، مردای خوان هشتم
مردای پشت کوه، مثل خورشید
تو دلشون هزار جام جمشید
مردای سوخته زیر هرم آفتاب
مردای ناب و کم نظیر و کمیاب
کیسه چپق ها به پر شال شون
لشکر بچه ها به دنبال شون
بیل و کلنگ شون همیشه براق
قلیون شون به راه، دماغ شون چاق
صبح سحر پا می شن از رختخواب
یک سره رو پان، تا غروب آفتاب
چار تای رستمند به قد و قامت
هیکلشون توپ، تن شون سلامت
نبوده غیر گرده گلاشون
غبار اگر نشسته رو کلاشون
کلام شون دُعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشق شون بی ریا
مردای ناز دار، مرد شهرن
با خودشون هم این قبیله قهرن
مردای اخم و طعنه بی دلیل
مردای سر شکسته زن ذلیل
مردای دکترای حلّ جدول
مردای نق نقوی لوس تنبل
لعنت و نفرین می کنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری
تازه دو ساعتم اضافه کاری!
انگار آتیش گرفته ترمه هاشون
همیشه تو همه سگرمه هاشون
به زیر دست، ترشی و عبوسی
به منشی اداره، چاپلوسی
برای جستن از مظان شکها
دایرة المعارف کلکها
بچه به دنیا میارن با نُذور
اغلب شون یه دونه اون هم به زور
پیش هم از عاطفه دم می زنن
پشت سر امّا واسه هم می زنن
این جا مهم فقط مقام و پسته
مردای شهری کارشون درسته
مشدی حسن چای و سماورت کو
سینی با قالی و گلپرت کو؟
ای به فدای ریخت و شکل و تیپت
بوی چپق نمیده عِطر پیپت
مشدی حسن قربون میز و فایلت
قربون زنگ گوشی موبایلت
اون که دهاتی و نجیبه مشدی
میون شهریا غریبه مشدی
قدیم تَرا قاتله هم صفت داشت
دزد سر گردنه معرفت داشت
اون زمونا که نقل تربیت بود
آدمکُشی یه جور معصیت بود
معنی نداره توی عصر «سی دی»
بزرگ و کوچیکی و ریش سفیدی
تقی به فکر رونق نقی نیست
کسی به فکر نفع مابقی نیست
مقالهها پشت هم اندازیه
جناج و باند و حزب و خط بازیه
بس که به هر طرف ستادمون رفت
صراط مستقیم یادمون رفت
ارزشمون به طول و عرض میزه
چقدر میز و صندلی عزیزه
تموم فکر و ذکرمون همینه
که هیشکی پشت میزمون نشینه
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود
بیا بشین که میز اگه وفا داشت
وفا به صاحبای قبل ِ ما داشت
قدیم که نرخها به طالبش بود
ارزش صندلی به صاحبش بود
فقیه اگه بالای منبر مینشست
جَوون سه چار پله پایینتر میشِست
معنی شأن و رتبه یادشون بود
حرمت مردم به سوادشون بود
روی لبت خوبه تبسم باشه
دفتر کارت دل مردم باشه
مردا بدون میز هم عزیزن
رفوزهها همیشه پشت میزن
خلاصه قصه اون قدر دِرامه
که ایدز پیش دردمون زکامه
فتنه و دعوا سر نونه مشدی
دوره آخرالزمونه مشدی
جسارتاً شعرم اگه غمین بود
به قول خواجه «خاطرم حزین» بود
دعا کنین که حالمون خوب بشه
تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه